ابا یزید بسطامی..برای طواف خانه خــــــــداوند...به مکــــــــه می رفت.... با ســـواران ......در راه به درویشی رسید......درویش..به ابایزید ..گفت...به کحا می روی.....ابا یزید گفت ...به مکـــــــه... می روم طواف خانه خـــــــداوند......درویش گفتش..... مخارج سفر طـــواف خانه خداوند.... چند درهم می شود.....ابایزید گفت...ده هزار درهم.....درویش گفت......یک درهم را به من ده و.....مرا طواف کن که خداوند راطواف کرده ای .....که مراخداوند ساخت و........خداوند درون قلب من رفت و ساکن شد و......قلب من خانه خداوند شد....و...آن.....مکــــــــه..... خانه خداوند را که.... می روی طواف کنی..... ابراهیم ساخت....... که خــــــــداوند.......هـــــــــرگز.....و هـــــــــرگز...... درون نشــــــد